نتایج جستجو برای عبارت :

شب ارزوها

امشب چرا هیچی ارزو نکردم؟!
فکرمو هی مشغول کردم که به چیزایی فکر نکنم که ندارمشون
ولی الان ارزوهامو کردم
خودمو خواستم از خدا
خواستم که بخرتم
ماه رو هم خواستم
که مال من شه
مادرمو هم خواستم
گفتم هرچی صلاحمه
شهادتمم خواستم!
خدایا مارا شهید بمیران.......!
اقا اینکه میگن تابلوی ارزوها درست کنید و عکس چیزایی که دوست دارید در اینده بهش برسید رو بچسبونید و فلان تا تحقق پیدا کنن، اینا همش چرتههههه!! میگید نه پس بذارید براتون از فولدر ارزوهای خودم بگم...چندسال پیشا من یه فولدر ارزو براب خودم تو لپ تاپم درست کردمو عکس همه چیزهایی که میخواستم بهشون برسمو جمع کردم ریختم تو اون فولدر...بعد دیگه انقد اتفاقای جورواجور افتاد که کلا یادم رفت همچین چیزی رو اصلا درست کردم...تا اینکه دیروز داشتم فایلای اضافه اپ
‍ لیلة الرغائب ‍
پنجشنبه ۹۷/۱۲/۱۶
ماه رجب ماه پر برکتیه. اولین شب جمعه ماه رجب شب لیلة الرغائب (شب آرزوها) است! تو هم مثل من این شب را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!!
دعای مخصوص شب آرزوها:
سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ  وَ یا کاشِفَ الغَمّ  فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین.
حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسی مردم را از این دعا
امروز رسما جمعه بود. تا ظهر خواب بودم ولی کتابمو خوندم زبانم خوندم پیاده رویم رفتم عصریم رفتیم بیرون بستنی زدیم شامم بیرون بودیم الانم خونم. هرچند که باز نرسیدم یه عکاس ببینم و دفترمو بنویسم ببینم از فردا میتونم یا نه. همین. خبر خاصی نیست دیگه بهت بگم . دلم دیگه حسابی باز شده. این روزا واقعا حالم خوبه. احساس میکنم از پس زندگی میتونم بر بیام. میتونم کار کنم به ارزوها و هدف هام فکر کنم بدن این که احساس کنم چیزی ندارم :دی احساس میکنم روزای بد رو پشت
 
امروز وقتی از خواب بیدار شدم،به امید دیدن برفی که داره میباره و رو زمین نشسته پرده ی پنجره ی اتاقم رو کنار زدم.انتظارم برآورده شده بود.برف به سنگینی مشغول باریدن بود و شهرم یکدست سفید پوش شده بود ...
 
خب حقیقتا تلاش کردم ادامه ى متن بالا رو بنویسم.ولی نوشتنم نمیاد.نمیدونم چی بگم بعد از دوماه سکوت.از اتفاقات این مدت.از رفت و امدها.از سفرها.از احساسات.از کارهای نیمه تمام.از ارزوها و دل مشغولی ها و دلمردگی ها.از اتفاقات اجتماعی و سیاسی که تو زند
ای که هر چیز در برابر قدرتش تسلیم کرده 
ای که به امر او اسمانها بر پا گشته 
ای که رعد به فرمان او غرش زند 
ای امرزنده  ای بخشنده  ای براورنده ارزوها 
ای رهاننده اسیران 
ای دارای فخر و زیبایی 
ای صاحب مجد و زیبایی 
ای صاحب جود و بخشش 
منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست 
فریاد برهان ما را از اتش ای پروردگار من 
ای سود رسان ای شنوا   ای روزه دهنده هر روزی خور
ای یاور هر بی یاور  ای عیب پوش هر معیوب 
ای فریادرس من  ای پناه دهنده من  
ای راهنمای سر گردا
میلم به خواندن نه، ذوقم به کتاب ها کم شده. همین کتاب فسقلی را هم که برای خودم خریدم بابت این بود که دیدم گزیده اشعار سرخپوستی است! با این همه باید قسمتی از پولی که برای خرید ویولن تهیه میکنم را برای خرید هشت جلدی هری پاتر بگذارم کنار.
اسب چوبی هنوز هم الویت دارد! باید اوای فاخته و زنگ ها برای که به صدا در می ایند را هم بخوانم. 
باید این ترم یک کوفتی تمام شود و من از شر خوابگاه و تغییر رشته و امتحانات کذایی خلاص شوم، تا تازه بفهمم با زندگی چه کارها
.
الان ساعت چهار صبح هستش و کتاب کلاف ارزوها رو تموم کردم....
کتاب روایت زن و شوهر روستایی هستش که راوی داستان (ژوسلین - خانم) برنده هیجده میلیون دلار در لاتاری میشه. چون درگیر زندگی ساده و کمی فقر بودند، شوهر (ژو) چک پول رو دزدیده و ناپدید میشه. باقی ماجرا هم میتونید بخونید....  
به شخصه خیلی اهل کتاب رمان و داستان نیستم اما این کتاب چند ویژگی داشت که منو محذوب کرد. اول از همه نثر روان و احساسی و ترجمه بسیار عالی مهم بودند و در آخر هم تعداد صفحات   چ
مقدرات یک سالم قراره امشب نوشته بشه...
دلهره دارم نمیدونم قراره برام چی بنویسن
قطعا ارزوهای خودم هم لحاظ خواهد شد...
نمیدونم آرزوهای خودم به صلاحم هست یا نه!
باید چیزهایی رو بخوام که به صلاحم باشه...
عافیت، شهادت، سلامت، زیارت،مغفرت،معرفت...
رسیدن به این ارزوها قطعا همت لازم داره...
باید خودم هم یک قدم بردارم...
اگر یک قدم برداریم خدا صد قدم برامون برمیداره...
امشب راه هموار تره رهرصدسالِ رو میشه یک شبِ رفت
به شرط خواستن...
#من_به_هر_خیری_که_برایم_بف
حالم خیلی بدِ خدایاچه باید کرد؟همه ش با سرنشینان اون هواپیما هم ذات پنداری میکنماولش حتما هواپیما تکون خورده و صدای مهیبی شنیدن و همه جیغ زدن و ترسیدنبعدم خلبان چیزهایی گفتههمه ش و داد و گریه و ترس قلبشون اومده تو دهنشوونتا بخواد بشینه رو زمین و نهایت منفجر بشه چه بر اونها گذشتهبجای تک تک اون بچه های کوچیک ...بجای مادرها و اون زن حامله...
بجای همه مردهای سرزمینم...
و امیدها و ارزوها
 
اندوه خوردم و رنج بردم و ترسیدم و جا خوردمو گریه کردم و سکوتخ
رفتم ارایشگاه موهامو کوتاه کنه
می بینم داره یه کارایی میکنه:دی
بعد نشونم میده ک با حوصله لمه گذاشته برام
فک میکنم این فرق هنره!
این ذوق داشتنه اس که متفاوت میکنه کارا رو
بعدتر باز فک میکنم
تو کارم هنرمند باشم کاش:)
با زهرا رفتیم کافه کتاب
خلوت خلوت نشستیم کپ زدیم
من گفتم اون شنید اون گفت من شنیدم
و سیر نگاهش کردم دلتنگیام بره پایین
کاش بهش میگفتم چقدر دوسش دارم..
بذا پیام بدم الان بگم-دادم-
بعدشم رفتیم کلیدر ...
#مکانِ امنِ دوست داشتنی
اقا چقد هو
بین دو گزینه مرگ پای همین لپ تاب و مرگ توی حموم موندم
توی حموم به جای اینکه اب بیاد همه فکراتو بشوره ببره بیشتر تازشون میکنه.فکرای من مثل ماهیای دور از اب میمونن بیچاره گم شده دور از حیات و وقتی میرم حموم یهو اب پیداشون میکنه و اونارو در اغوش میگیره و من بیچاره باید ورجه وورجه های شادیشونو به جون بخرم.
اینهمه فکر کردن راجب اینده افتضاحه. از این دوران خوشم نمیاد. مثل بقیه دوستام نیستم. نوشتن ارومم نمیکنه چون همه چیز برای نوشتن به یادم نمیاد. انگ
وقتی به تلوزیون سه بعدی بدون عینکش نگاه میکنی تصاویر درهم برهم میبینی
اما وقتی عینک میزنی هم 
جور دیگری میبینی
 
این روزها به دلایلی قسمتی از گفتگوهای شمس و مولانا رو خواندم
 
وقتی ازون حال و هوا و گفتگو ها میای بیرون و به اطرافت و اتفاقهای اطرافت نگاه میکنی
و مردم اطرافتو میبینی
و نظرات و گفتار اونها رو درباره اتفاقهای جریان زندگی می شنوی
شبیه همون عینک سه بعدی متوجه میشی چقدر دیدگاه ها با هم فرق میکنه
 
ااونها (شمس و مولانا) کجا بودند و ما ک
خیلی وقت است خودم را در پیله ای از جنس غم زندانی کرده ام...بی انکه دقت کنم چقدر زندگی زیبا است
این روزها که بیشتر با عشق به خودم مینگرم میتوانم عشق را در زندگی ام احساس کنم اکنون میتوانم شهری را ببینم شهری که سرشار زیبایی است
اینجا ادم های میخندند کودکان با خوشحالی به دنبال شاپرکی میگردند تا ارزوهایشان را به گوش او برسانند تاشاید در مسافرتی که با باد دارد نزد فرشتگان و خدابرود و برایشان بگوید از این ارزوها
شاید دور از واقعیت یا حتی دروغ باشد ا
امید: به همتون گفتم نباید می ذاشتیم بدنیا بیاد نگاهش کن هنوز قشنگ تر از اونه که این زندگی ارزوها و امیدهاش رو بکشه
ارزو:یعنی نمی شه همین یکی خوشبخت بشه کاش می شد امید داشت ولی من که دلی ندارم  ارزو کنم زندگی چرا قیافه گرفتی
خوشبختی:نگاهش که می کنم از خودم خجالت می کشم قراره توی بدبختی  بزرگ بشه
بدبختی:هنوز زوده ,این بچه خودش انتخاب می کنه زندگی یش چه طور باشه
تقدیر:فعلا که هیچی دستش نیست
نوازد را مادرش در اغوش کشید نوزاد لبخند زد اما مادر لبخند
سلام علیکم:)
خوب این دوروز تعطیلی هم داره سپری میشه:) منکه از هر فرصتی برا درس خوندن استفاده کردم، باید آزمون هرچه زودتر بدم، خوبیش اینه زمان مشخصی نداره ازمونش هر وقت من اعلام امادگی کنم ازمون برگزار میشه.
یه مساله ای که خیلی ذهنم رو درگیر کرده به عنوان یه خانم، که دوست ندارم لوول پایینی داشته باشم توی جامعه، و از نظر شخصیتی، اینکه به آداب معاشرت افراد دقت میکنم، دارم سعی میکنم برای خودم یک پک تعریف کنیم برای معاشرت با افراد مختلف از چه نوع ب
 قبل از این که شروع کنم صادقانه اعتراف کنم که دوباره یک صدایی لعنتی می شوم که می گوید هی تو بد ترین نویسنده یی هستی که می شناسم اما اگر بازیگر بد نبود جایزه یی به نام تمشک طلایی خلق نمی شد 
یک دو سه بریم سراغ داستان 
روزی روزگاری بی خیال می خواستم بگویم چه قدر از شروع و پایان افسانه ها خوشم می اید به خصوص به خاطر پایان های خوشش،تا حالا شده که زندگی یک افسانه باشد یا خودت افسانه باشی 
خاطره یی که تعریف می کنم شبیه هیچ خاطره یی نیست که شنیدید چون
سلول های خاکستری قلبش/2
سلول های خاکستری قلبش/3
 قبل از این که شروع کنم صادقانه اعتراف کنم که دوباره یک صدایی لعنتی می شوم که می گوید هی تو بد ترین نویسنده یی هستی که می شناسم اما اگر بازیگر بد نبود جایزه یی به نام تمشک طلایی خلق نمی شد 
یک دو سه بریم سراغ داستان 
روزی روزگاری بی خیال می خواستم بگویم چه قدر از شروع و پایان افسانه ها خوشم می اید به خصوص به خاطر پایان های خوشش،تا حالا شده که زندگی یک افسانه باشد یا خودت افسانه باشی 
خاطره یی که تعر
بسم الله الرحمن الرحیم—نظریات شخصی است- در فضای مجازی عرفان هندی- مطرح شده است که یک نمونه ان ترجمه گیتی  خورشید دل- از- دی پاک چوپارا میباشد اگر ان عرفان با عرفان اسلامی  مقایسه نشود سرانجام به شکست برمیخورد وبه ان هدف اش نایل نمیشود ان هدف همچنان رویائی  واساطیری باقی می ماند گرچه که میخواهد از ئسیله عبور کند وبه وسیله دل نبدد گرچه وسیله انسان را  به حقیق هستی ماورا وسیله میرساند دریان حد ارزشمنداست ودل بستگی تامی وتمامی هم نباید داشت وب
نامه ای به رفیق جانم
این پست واقعاا طولانیه سه ساعتی
طول کشید تا اماده شد
اگه خوندی تا اخرش که ممنونم
اگه نه هم که هچنان ممنونم ممنون که هستید
سلاام بی نامم  سلام رفیق خوب خودم
الان ۹ سالمه  بی نامم الان که این نامه رو مینویسم
نشستم زیر درخت همون حیاط خونه باغ روستای
مامان بزرگ ، بی نامم همون لباس کرم رنگ گلهای صورتی
همون صندلهای سفید ک دوسشون داری
رو پوشیدم نترس بی نام نمیرم تو اب و گل بارون ک
کثیف نشن قول میدم قول قول
بی نامم نی نی گوسفنده
تلگرام را باز می کنم، چیزهایی مثل "گوگل"، "برتری کوانتومی"، "یک رنسانس جدید در طی نیم قرن آینده" میبینم.نوشته تفاوت "انسان بسیار متفاوت تر و پیشرفته تر" با ما مثل تفاوت ما و شامپانزه ها خواهد بود.
ترس به جانم می افتد. و میکشدم به ورطه عمیق فکر. 
من دارم چه کار میکنم؟ در مدرسه از درس ها و عنوان ها هیجان زده میشوم و از انتخابم راضی. عصر برمیگردم و با دلزدگی کتاب هایی را مینگرم که علیرغم جلوه ای که صبح برایم داشت، الان فقط به نظر عقب مانده و خسته کننده
توی کادر خالی پیامک جدید، تایپ کردم : دارم میام بندر ببینمت دوست جان. قرارمون همون جایهمیشگی .صفحه ی گوشی را خاموش کردم و گذاشتمش توی جیب پالتویم. در عقب دویست و شیش سفید رنگی کهمعطل من ایستاده بود را باز کردم و کنار لیلا نشستم . بحث شان گرم بود . لیلا لبخندی به من زد و از تویاینه جلوی ماشین ، چشمکی به اقا رضا زد و گفت :- خبرش توی کل دنیا پخش شده . جنجالی راه افتاده سرش .در را که بستم ، اقا رضا پایش را روی گاز گذاشت و به سمت خیایان اصلی پیچید و گفت :- ب
 


برای همه ما گاهی
لحظات بسیار دشوار پیش می اید  که  از آن می گذریم. ولی، برخی بهتر از  از بقیه  این لحظات را پشت سر گذاشته اند.  آیا در کار آنها رمز و رازی وجود دارد؟ بیشتر اوقات،
مسئله درک و رفتار است.در اینجا سیزده نکته   برای زمانی که فکر می کنید زندگی بر وفق
مراد نیست, یاد آوری می شوم . ( شاید ندانید که عدد سیزده برای من رقم شانس است...)

1.     آنچه
که هست، هست

من به این گفته بودا
علاقه بسیار دارم:

"
این مقاومت تو در
مقابل « آنچه هست» است که باع
 


برای همه ما گاهی
لحظات بسیار دشوار پیش آمده. و ما از این لحظات عبور کردیه ام. ولی، برخی بهتر از  از بقیه  این لحظات را به پایان برده اند.  آیا در کار آنها رمز و رازی وجود دارد؟ بیشتر اوقات،
مسئله درک و رفتار است. ااکنون سیزده نکته برای زمانی که بنظر می رسد زندگی بر وفق
مراد نیست, یاد آوری می شود . ( شاید ندانید که عدد سیزده برای من رقم شانس است...)

1.     آنچه
که هست، هست

من به این گفته بودا
علاقه بسیار دارم:

"
این مقاومت تو در
مقابل « آنچه هست» اس
 


برای همه ما گاهی
لحظات بسیار دشوار پیش آمده. و ما از این لحظات عبور کردیه ام. ولی، برخی بهتر از  از بقیه  این لحظات را به پایان برده اند.  آیا در کار آنها رمز و رازی وجود دارد؟ بیشتر اوقات،
مسئله درک و رفتار است. ااکنون سیزده نکته برای زمانی که بنظر می رسد زندگی بر وفق
مراد نیست, یاد آوری می شود . ( شاید ندانید که عدد سیزده برای من رقم شانس است...)

1.     آنچه
که هست، هست

من به این گفته بودا
علاقه بسیار دارم:

"
این مقاومت تو در
مقابل « آنچه هست» اس
 


برای همه ما گاهی
لحظات بسیار دشوار پیش آمده. و ما از این لحظات عبور کردیه ام. ولی، برخی بهتر از  از بقیه  این لحظات را به پایان برده اند.  آیا در کار آنها رمز و رازی وجود دارد؟ بیشتر اوقات،
مسئله درک و رفتار است. ااکنون سیزده نکته برای زمانی که بنظر می رسد زندگی بر وفق
مراد نیست, یاد آوری می شود . ( شاید ندانید که عدد سیزده برای من رقم شانس است...)

1.     آنچه
که هست، هست

من به این گفته بودا
علاقه بسیار دارم:

"
این مقاومت تو در
مقابل « آنچه هست» اس

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها